هر چه کنی به خود کنی...

ساخت وبلاگ

می گفت:

آخر شب خواستم آشغال رو ببرم بیرون. با دیدن گربه ای که زیر سطل فلزی بیرون منزل جا خوش کرده بود، شیطون رفت تو جلدم و به یکباره با حمله ای برق آسا خاستم حالی از این گربه ناقلا بگیرم که دیگه این ورا پیداش نشه.

نگو که من غافل انگشت شستم رو لای درب و بدنه ی زباله دونی گذاشتم و در فلزی هم با تنه ام درگیر و ناگهان بسته شد و فریادم رفت آسمون. درب رو وا کردم و تا به انگشتم نیگاه کردم از هوش رفتم...

آخه یکی نبود بهم بگه گربه غذاشو از کجا باید گیر بیاره؟ اصلاً با تو چیکار داشت؟ مرض داشتی؟ ...

یاد فرمایش امام علی (ع) افتادم که فرمود: پر کاهی را از دهان مورچه ای به زور پس نگرفتم!

مشاور خانواده و زندگی برتر...
ما را در سایت مشاور خانواده و زندگی برتر دنبال می کنید

برچسب : هرچه کنی به خود کنی,شعر هرچه کنی به خود کنی,داستان هرچه کنی به خود کنی,حکایت هرچه کنی به خود کنی,کتاب هرچه کنی به خود کنی,ضرب المثل هرچه کنی به خود کنی,هرچه کنی به خودکنی یعنی چه,هرچه کني به خود کني,معنی ضرب المثل هرچه کنی به خود کنی,معنی هرچه کنی به خود کنی, نویسنده : dmoshavereh2000f بازدید : 180 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 5:18